تجربه ی من

گام های تو / قیصر امین پور

درتمام طول اين سفر اگر طولو عرض صفر را طينكرده ام درعبور از اين مسير دور ازالف اگر گذشته ام ازاگر اگر به يار رسيده ام ازكجا به ناكجا ... يااگر به وهم بودنم احتمالداده ام بازهمدويده ام آنچنانكه زندگي مرا درهواي تو نفسنفس حدسمي زند هرچه مي دوم باگمان رد گامهاي تو گمنمي شوم راستي ! درميان اين همه اگر تو چقدر بايدي! ...
15 آذر 1391

تنها مرا زمزمه کن ای ساده / سید عی صالحی

نه من سراغشعر می‌روم نهشعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنهادر تو به شادمانی می‌نگرم ری‌را هرگزتا بدین پایه بیدار نبوده‌ام ازشب که گذشتیم حرفیبزن سلامنوش لیمویِ گَس ! نهمن سراغ شعر می‌روم نهشعر از منِ ساده سراغی گرفته است تنهادر تو به حیرت می‌نگرم ری‌را هرگزتا بدین پایه عاشق نبوده‌ام پساگر این سکوت تکوینخواناترین ترانه‌ی من است تنهامرا زمزمه کن ای ساده، ای صبور ! حالااز همه‌ی اینها گذشته، بگو راستیدر آن دور دستِ گمشده آیا هنوزکودکی با دو چشمِ خیس و درشت، مرا می‌نگرد؟ ...
14 آذر 1391

چهره ات / نزار قبانی

چهره ات روی شیشه   ساعتم حک شده و همچنین روی عقربههای دقیقه شمار و ثانیه شمار ، چهره ات در هفته ها وماه ها و سال ها یم نیز حفر شده زمانی   ندارم   ،تو زمان منی با تو جهان لحظه هایکوچک پایان گرفته چیزی برای من نمانده ! گلی نمانده برایمراقبت کتابی نمانده   برای خواندن در تنهایی   تو داخل چشمم و ورقهایشعرم میشوی وارد دهان و واژه ها یممیشوی در سر و بالش و انگشتها و سیگارم نیز جریان داری ... ...
13 آذر 1391

از "روح کریسمس" ...

مسئولین امور خیریه :   آقا ما اومدیم از شما تقاضای کمک مالی برای موسسه بینوایان بکنیم . بله ما برای نیازمندان خیریه جمع می کنیم . اسکروچ : برای چی؟؟!! مسئولین امور خیریه : برای نیازمندان خیریه جمع می کنیم . اسکروچ : اوه . آهان . شما متوجه هستین که اگه به نیازمندان کمک کنین دیگه فقیری باقی نمی مونه و اگه دیگه فقیر نباشه شما زحمت نمی کشین و دیگه مجبور نیستین براشون پول جمع آوری کنین درسته؟ و اگه مجبور نباشین براشون پول جمع آوری کنین اونوقت بیکار می شین . اوه ! خواهش می کنم آقایون! خواهش می کنم ! از من نخواهین که شما رو روز عیدی بیکار بکنم. امروز روز کریسمسه برین بیرون پی کارتون . ...
13 آذر 1391

از فیلم Eat Pray Love ...

کتوت: دوست پسر ت رو دوست داری؟ لیز(جولیا رابرتز): دارم تمومش می کنم کتوت: نمیفهمم...چرا این کار رو میکنی؟! لیز: نمی تونم تعادلم رو حفظ کنم کتوت: لیز ... لیز! به حرفهای کتوت گوش بده ... گاهی بهم زدن تعادل به خاطر عشق، خود زندگی متعادله ... ...
13 آذر 1391

خنده های تو / شمس لنگرودی

فرو شو در آب دریاچه فرو شو و آب را بشوی در شعله زار تشنه فرو شو و آتش را گرم کن دهان بر دهان زمین بگذار و جان تازه به این مرده بخش. بخند خنده های تو ترکیدن شاهوار کوهستان های انار است و چشمه های خون دلم که روح مرا خیس می کند. بخند و کشتی ی سرگشته را به جزیره یی رهنمون شو که جز برای تو کالایی ندارد. در آب دریاچه فرو شو و مرا در آتش خاموشت شست و شو ده ... ...
11 آذر 1391
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به تجربه ی من می باشد